کد مطلب:275226 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

فلسفه غیبت
در سال 260 هجری حضرت مهدی عج پدر بزر گوار خود را از دست دادند. در این میان جعفر كذاب كه برادر امام حسن عسكری و عموی حضرت بود خواست بر برادر خود نماز بخواند و از این راه خود را بدروغ جانشین برادر بداند. در این هنگام حضرت كه بیش از پنج سال از سن شریفشان نمی گذشت حاضر شدند و جعفر كذاب را به عقب كشیده و فرمودند من برای -



[ صفحه 56]



نماز خواندن سزاوارترم. زیرا كه امام راستین پس از پدر، یگانه فرزندش حضرت مهدی خواهد بود. وقتی حضرت نماز را بر پدر بزرگوارشان خواندند این خبر به گوش بنی عباسیان رسید و آنها را بیش از پیش وادار نمود كه حضرت را دستگیر كنند. فعالیتها آغاز شد، وقت و بی وقت به منزل حضرت ریخته و می خواستند این نور خدا را خاموش سازد. در اینجاست كه حضرت می بایست یكی از این سه راه را انتخاب نماید.

1- آن كه در همان زمان قیام كند و با ظلم مبارزه كند.

2- آن كه بنشیند و مجبور به تقیه گردد.

3- آن كه غایب شده و هنگام مصلحت ظاهر شود.



[ صفحه 57]



از آنجا كه خدا می خواهد با این وجود پر ارزش زمین را پر از عدل و داد نماید و تحقق چنین امری هم - به مشیت الله و بطور طبیعی - متوقف بر آنست كه اول پر از ظلم و جور شود تا آن گاه اصلاح كلی انجام گیرد و هنوز زمین این چنین لبریز از ظلم نشده بود. پس زمینه اجرای راه اول نبود. توضیح مطلب آن كه: اصلاح همیشه تابع خرابی است. اگر خرابی اندك باشد اصلاح هم اندك. و اگر بنیادی باشد اصلاح نیز بنیادی خواهد بود. مثلا اگر گوشه ای از سقف خرابی پیدا كرد هیچ گاه سقف و یا ساختمان را عوض نمی كنند بلكه همان مقدار را ترمیم می نمایند. و اما اگر خرابی از ریشه باشد ناگزیر ساختمان را خراب كرده، از نو می سازند. در روایات هم تاكید شده كه



[ صفحه 58]



اصلاح جهانی حضرت بعد از آنیست كه تمامی روی زمین را ظلم گرفته، آن را لبریز كند و چنین امری هنوز هم محقق نشده است. پس ظهور حضرت هم كه متوقف بر چنین امری است نباید زود ترا انجام گیرد و بالنتیجه حضرت نمی بایست در آن زمان قیام كند. راه دوم هم برای شخصیت حضرت مهدی كه می خواهد جهان ظلم را دگرگون سازد صحیح نبود. چون اگر بخواهد در جامعه بوده و غایب نگردد و بر فرض قیام هم مصلحت نباشد ناگزیر می بایست با طاغوتیان صلح و سازشی داشته و با آنان عهد و پیمانی ببندد. و این هم در خور یك رهبر جهانی نخواهد بود. و این معنی را می توان از جمله ای كه در بحث قبل از امام دوم نقل شد كه فرمود خداوند مخفی بدارد ولایت او را تا



[ صفحه 59]



از كسب بر گردن او بیعتی نباشد استفاده نمود. چون حضرت قبل از این جمله در جواب كسی كه به مصالحه آن حضرت با معاویه اعتراض كرده بود فرموده است مگر نمی دانی برای هر یك از ما عهد و پیمانی بر طاغیان زمان ما می باشد مگر قائم آل محمد عهدی با كسی ندارد پس از این جمله می توان استفاده كرد كه چون حضرت نباید عهد و پیمانی با طاغوتیان داشته باشد پس راه دوم هم صحیح نبوده و حضرت ناگزیر به انتخاب راه سوم بوده و می باشند. و دیگر اینكه بر فرض حضرت می خواست راه دوم را هم انتخاب كند نمی توانست چرا كه باز هم آنها دست برادر نبودند. چون آنها بوسیله روایات بخوبی می دا نستند كه بالاخره آن كسی كه اساس ظلم را بر می اندازد.



[ صفحه 60]



همین وجود مبارك است. از این جهت در هر صورت بفكر خام خود قصد شهید كردنش را داشتند. و حضرت چاره ای جز پنهان شدن را نمی دید.